ترگلترگل، تا این لحظه: 14 سال و 6 ماه و 21 روز سن داره

تنها گل زندگيم ترگل

عيد فطر

سلام عيد همگى مبارك  اين ماه رمضان هم به پايان رسيد  طاعات و عبادت همگى قبول درگاه حق
8 مرداد 1393

بدون عنوان

اهل کاشانم. روزگارم بد نیست. تکه نانی دارم ، خرده هوشی ، سر سوزن ذوقی . مادری دارم ، بهتر از برگ درخت . دوستانی ، بهتر از آب روان .   و خدایی که در این نزدیکی است : لای این شب بوها ، پای آن کاج بلند. روی آگاهی آب ، روی قانون گیاه . من مسلمانم . قبله ام یک گل سرخ . جانمازم چشمه ، مهرم نور . دشت سجاده ی من . من وضو با تپش پنجره ها می گیرم. در نمازم جریان دارد ماه ، جریان دارد طیف . سنگ از پشت نمازم پیداست : همه ذرات نمازم متبلور شده است . من نمازم را وقتی می خوانم که اذانش را باد ، گفته باشد سر گلدسته ی سرو. من نمازم را ، پی « تکبیرة الاحرام » علف می خوانم، پی «...
8 مرداد 1393

من و دخترم

سلام  اين هفته هم به پايان رسيد و تقريبا در خانه در حال بخور و بخوابيم و پنج شنبه هم تولد شانا جون دعوت بوديم و كلى به من و ترگل خوش گذشت در كنار دوستان و اكثرا شب ها چند ساعتى ميرويم پارك و كلى با دوست هاى جديدى كه پيدا كردى بازى ميكنى و گاهى هم قهر اما زود اشتى ميكنيد چقدر دنياى پاك بچگى رو دوست دارم و گاهى اوقات با خودم فكر ميكنم چقدر زود گذشت دوران خاله بازى و گر گم به هوا و تابستانها بعد از تعطيلى مدرسه همش تو فكر خريد كيف و كتاب و دفتر و مداد بودم و سه ماه تابستان هم يك جورايى تو حال و هواى مدرسه بودم و چقدر دلم تنگ شده براى ان وقتها يادش بخير الان هم يك جورايى دارم با ترگلم دوباره بزرگ ميشوم و چقدر مامان تو بودن و دوست دارم&n...
21 تير 1393

دختر كه داشته باشى

دختر که داشته باشی، با خود تصور می کنی پیچ و تاب شانه را در نرمی موهای زیبایش -وقتی کمی بلند تر شوند- و کیف عالم را می بری از انعکاس تصویر خرگوشی بستنشان   دختر که داشته باشی، خیال می کشاندت به بعد از ظهر گرم روز تابستانی که گوشواره های میوه ای از گیلاس های به هم چسبیده به گوش انداخته اید -همان هایی که هر که بیاویزدشان از شادی لبریز می شود و خنده ی از ته دل امانش را می برد-   دختر که داشته باشی انتظار روزی را می کشی که با هم بنشینید در حیاط خانه مادربزرگ و گل های یاس سفید و زرد به رشته درآمده گرانبهاترین گردن آویز دنیا شود که بیندازیش به گردن دخترت   دختر که داشته باشی گاهی دلت می لرزد از فکر اینکه روزی ...
15 تير 1393

مادرانه

    کلمات می‌توانند ذهن فرزندانتان را تغییر دهند. یاد بگیرید بهترین کلمات را استفاده کنید. پدر یا مادر بودن یکی از سخت‌ترین و در عین‌حال معنادارترین کارهاست. متاسفانه، تصورات متداول در مورد طریقه بزرگ کردن بچه‌هایی مسئولیت ‌پذیر ممکن است منجر به ارتباط نادرست و بی‌تاثیر شود. بعضی والدین از روش‌های اجازه دادن استفاده می‌کنند که زبان مستقل و حس تاثیرگذاری را از او می‌گیرد. بعضی والدین هم بیش از اندازه در اجازه دادن‌ها آسان می‌گیرند تا جایی که کودک محدودیت و کنترل فردی را یاد نمی‌گیرد. تحقیقات نشان می‌دهد که هر دوی این روش‌ها در توانایی کودک برای تعدیل ...
15 تير 1393

تابستان ٩٣

سلام  فصل تابستان هم شروع شده و متاسفانه امسال هوا خيلى گرمه و به همين خاطر كل كلاسهارو تعطيل كردم و فقط كلاس موسيقى برقراره و هفته پيش هم كنسرت پنجم موسيقى هم انجام شد و مثل هميشه كارنامه عالى بود و كلى به داشتن همچين دخترى افتخار كردم (شده ماجراى خانوم سوسكه) گرماى هوا يك دليل دليل ديگه كنسل كردن كلاسها براى اينكه ترگل جان ما امسال بايد پيش ١رو شروع كنه و من هم تصميم دارم ساعته جايى كه براى پيش انتخاب ميكنم از صبح تا ظهر باشه و فعلا بين مهد و موسسه و مدرسه ماندم اميدورام خدا كمك كنه و جاى مناسبى رو پيدا كنم و اگر دوستان خواننده هم كمك كنند هم كه چه بهتر و من هم استفاده ميكنم و پيشاپيش هم ممنونم اينچند وقت هم كه به رفتن به سرزمين...
7 تير 1393

نيمه شعبان

سلام  عيد همگى مبارك  ما هم امروز مولودى دعوت بوديم و خوشى گذرانديم و بعد از مولودى هم ترگل جانمان رابه پاك برديم و الان هم در سكوت نيمه شب براى خودم وبلاگ اپ ميكنم و به رفتار بعضى از ادمها فكر ميكنم كه چطور ميتوانند چند شخصيت مختلف داشته باشند و فقط به منافع خودشان فكر كنند خدايا مارا در پناه امن خودت جاى بده و از گزند شيطان دورمان كن امين   
23 خرداد 1393

سفرنامه

سلام  از سفر برگشتيم و جاى همگى خالى خوش گذشت  ساعت ١١/٥فرودگاه بوديم و طبق معمول پرواز تاخير داشت و غذا رو بيرون ازسالن انتظار خورديم و خوشمزه بود و ساعت ٣/٥بالاخره سوار هواپيما شديم و ساعت ٦ هتل و تحويل گرفتيم و اماده شديم و سرى به پاساژ نزديك هتل زديم و شام و خورديم و صبح بعد از خوردن صبحانه و اماده شدن رفتيم پلاژ و اما خواهر عزيزما هم كه فقط به فكر برنز كردن بودن وحدود ٣ساعت پلاژ بوديم و بعد هم امديم هتل و خوابيديم و اماده شديم براى رفتن به سافارى و چون دير رسيديم ترانسفر رفته بود و  ما هم اژانس گرفتيم رفتيمو و خوش گذشت شام و موتور و شتر و ماشين و موسيقى زنده و كلى ترگل رقصيد و حتى يك دقيقه هم ننشست  و ام...
19 خرداد 1393