ترگلترگل، تا این لحظه: 14 سال و 7 ماه و 4 روز سن داره

تنها گل زندگيم ترگل

بدون عنوان

1392/12/18 2:21
نویسنده : الى
134 بازدید
اشتراک گذاری
در زمانهای کهن هر مادربزرگی و هر مادر شیرازی به دخترش یک خمره به عنوان جهیزیه می داد، این خمره به اندازه ای بود که دختر می توانست در آن جای گیرد،بنابراین دخترها با به همراه بردن این خمره به خانه شوهر رمزهای ساخت و ساز «می» را نیز با خود می آوردند و این خمره سال های پی در پی از مادر به دختر ارث می رسید، همچنانکه زنان ایرانی نسل اندر نسل ساقی های زیبارویی بودند که هیچگاه مست نمی شدند،اما محرم اسرار مستان و رندان شهر بودند و هستند. بنابراین در خانه ی یک ایرانی اجاق و پس از آن خمره از اهمیت بسزایی برخوردار بود و هر بانویی بخوبی می دانست باید اجاق خانه روشن و گرم بماند و خمره را هم نگهدارد برای روز مبادا.! و این روز مبادا سرانجام رسید،آن روز شوم و سیاهی که تازیان به ایران هجوم آوردند، خوشه های انگور را، دهان ناپاک شغالان و گرگها می چید، و تاکستان های استخر لگدکوب اسب های تازی شد، مردان پارسی هر کدام برای حفظ ناموس و شرف با شماری از تازیان افسارگسیخته تا آخرین تاب و توان ناامیدانه می جنگیدند و پسران خردسال تنها شاهدان قتلگاه پدران خویش بودند. بانوی خانه دختر خردسال خویش را درون خمره پنهان می ساخت،تا از گزند تازیان بدور باشد برای او گرده ای نان با ظرفی آب می گذاشت،گاه می شد که این انتظار روزها به درازا می کشید او از درون خمره صداهای شیون و جیغ های دلخراش عزیزانش را می شنید و گاه در تاریکی خمره به سرنوشت شوم خود میندیشید کم کم گلویش خشک می شد و نفس کشیدن لحظه به لحظه سخت تر تا اینکه همچون دانه های انگور به جوشش درمی آمد با این تفاوت که آن باده ی گلرنگ تبدیل به سرکه ای ترش و گزنده شد.به گمان من این سخن معروف در زبان عامه،ترشیده شدن دختران از همین جا می آید.
پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)