بدون عنوان
یک درختم.نه پیر و نه جوان.در میانه ام.در آغوشم نهالی مدتی است جوانه کرده.نهالی که از من ریشه دارد.کوچک است و جوان.همه احساسم است.
منه درخت گاهی برایش گرمم مثل خورشید .گاهی خشمگین مثل طوفان.گاهی ابری مثل باران.
آن زمان که ریشه ام را در میان ریشه های کوچکش می دوانم تا در خاک هر چه بیشتر استوار شود با خود می اندیشم که در درونش چه چیز به ارمغان خواهم گذاشت.مادریم را.عشقم را.احساسم را یا خشمم را.اما هر چه هست می بالم به او.آن زمان که من طوفانم یا که باران او خورشید من است.از خود می پرسم که او در من چه به یادگار می گذارد؟
مست می شوم از گرمایش .مهرش ...
ای کاش مثل او من هم نهالی می شدم پر از بخشش.پر از گرمای لذت بخش خورشید...
دخترم دوستت دارم
نميدانم چرا تازگى ها انقدر بى حوصله شدم و با هر چيز كوچكى از كوره در ميرم براى ارامشم و شادى روانم دعا يادتون نره كه محتاجم
چند تا از كلماتى كه اشتباه تلفظ ميكنى
بچيپ=بپيچ
لخبند =لبخند
ارمز=قرمز