ترگلترگل، تا این لحظه: 14 سال و 7 ماه و 3 روز سن داره

تنها گل زندگيم ترگل

اخر هفته

مادر یعنی به تعداد همه روزهای گذشته تو ، صبوری مادر یعنی به تعداد همه روزهای آینده تو ، دلواپسی مادر یعنی به تعداد آرامش همه خوابهای کودکانه تو ، بیداری مادر یعنی بهانه بوسیدن خستگی دستهایی که عمری به پای بالیدن تو چروک شد مادر یعنی بهانه در آغوش کشیدن زنی که نوازشگر همه سالهای دلتنگی تو بود مادر یعنی باز هم بهانه مادر گرفتن..... سفر يك روزه به شمال و سوغاتيشم يك دختره برنزه و نمكى انقدر دلم برات تنگ شده بود كه احساس كردم يك سالى هست كه از تو دورم دوستت دارم  عصر روز جمعه هم با خانواده و اقوام در فشم گذرانديم و كلى به ترگل جونم خوش گذشت  دوستت دارم  ...
11 مرداد 1393

بابا لنگ دراز

دیر یا زود آدم پیر و خسته می شود درحالی که از اطراف خود غافل بوده است. آن وقت دیگر رسیدن به آرزوها و اهداف هم برایش بی تفاوت می شود و فقط او می ماند و یک خستگی بی لذت و فرصت و زمانی که ازدست رفته و به دست نخواهد آمد. ... جودی! کاملا با تو موافق هستم که عده ای از مردم هرگز زندگی نمی کنند و زندگی را یک مسابقه دو می دانند و می خواهند هرچه زودتر به هدفی که در افق دوردست است دست یابند و متوجه نمی شوند که آن قدرخسته شده اند که شاید نتوانند به مقصد برسند و اگرهم برسند ناگهان خود را در پایان خط می بینند. درحالی که نه به مسیر توجه داشته اند و نه لذتی از آن برده اند. جودی عزیزم! درست است، ما به اندازه خاطرات خوشی که از دیگران داریم آنها را دوست داری...
9 مرداد 1393

عيد فطر

سلام عيد همگى مبارك  اين ماه رمضان هم به پايان رسيد  طاعات و عبادت همگى قبول درگاه حق
8 مرداد 1393

بدون عنوان

اهل کاشانم. روزگارم بد نیست. تکه نانی دارم ، خرده هوشی ، سر سوزن ذوقی . مادری دارم ، بهتر از برگ درخت . دوستانی ، بهتر از آب روان .   و خدایی که در این نزدیکی است : لای این شب بوها ، پای آن کاج بلند. روی آگاهی آب ، روی قانون گیاه . من مسلمانم . قبله ام یک گل سرخ . جانمازم چشمه ، مهرم نور . دشت سجاده ی من . من وضو با تپش پنجره ها می گیرم. در نمازم جریان دارد ماه ، جریان دارد طیف . سنگ از پشت نمازم پیداست : همه ذرات نمازم متبلور شده است . من نمازم را وقتی می خوانم که اذانش را باد ، گفته باشد سر گلدسته ی سرو. من نمازم را ، پی « تکبیرة الاحرام » علف می خوانم، پی «...
8 مرداد 1393

من و دخترم

سلام  اين هفته هم به پايان رسيد و تقريبا در خانه در حال بخور و بخوابيم و پنج شنبه هم تولد شانا جون دعوت بوديم و كلى به من و ترگل خوش گذشت در كنار دوستان و اكثرا شب ها چند ساعتى ميرويم پارك و كلى با دوست هاى جديدى كه پيدا كردى بازى ميكنى و گاهى هم قهر اما زود اشتى ميكنيد چقدر دنياى پاك بچگى رو دوست دارم و گاهى اوقات با خودم فكر ميكنم چقدر زود گذشت دوران خاله بازى و گر گم به هوا و تابستانها بعد از تعطيلى مدرسه همش تو فكر خريد كيف و كتاب و دفتر و مداد بودم و سه ماه تابستان هم يك جورايى تو حال و هواى مدرسه بودم و چقدر دلم تنگ شده براى ان وقتها يادش بخير الان هم يك جورايى دارم با ترگلم دوباره بزرگ ميشوم و چقدر مامان تو بودن و دوست دارم&n...
21 تير 1393

دختر كه داشته باشى

دختر که داشته باشی، با خود تصور می کنی پیچ و تاب شانه را در نرمی موهای زیبایش -وقتی کمی بلند تر شوند- و کیف عالم را می بری از انعکاس تصویر خرگوشی بستنشان   دختر که داشته باشی، خیال می کشاندت به بعد از ظهر گرم روز تابستانی که گوشواره های میوه ای از گیلاس های به هم چسبیده به گوش انداخته اید -همان هایی که هر که بیاویزدشان از شادی لبریز می شود و خنده ی از ته دل امانش را می برد-   دختر که داشته باشی انتظار روزی را می کشی که با هم بنشینید در حیاط خانه مادربزرگ و گل های یاس سفید و زرد به رشته درآمده گرانبهاترین گردن آویز دنیا شود که بیندازیش به گردن دخترت   دختر که داشته باشی گاهی دلت می لرزد از فکر اینکه روزی ...
15 تير 1393