بدون عنوان
از ديروز متاسفانه سرماى بدى خوردم و همراه با گلو درد و خلاصه دوروزه كه در خانه مشغول استراحتم و بگم از ترگل در اين دوروز كه عشقم نسبت بهش صد برابر شده و از خدا ميخواهم كه هميشه سلامت و شاد باشه و خوشبخت انقدر تو اين دوروزه مراعات حالم و كرده و انقدر نازمو كشيده كه الان كه بهش فكر ميكنم گريه ام ميگيره مامان جون شما مريضى بشين استراحت كن بابا همه كارهارو ميكنه بابا جون نميبينى مامانم مريضه لطفا كمك كن مراقبتو ميبينيد از خودش مايه نميزاره اما كلى به وجد امدم و از داشتن دختر به اين مهربانى به خودم ميبالم راستى تصميم گرفته كه برام تولد بگيره و كلى از وسايلشو نشونم داد و گفت اينها رو ميخوام هديه بدم به مادر مهربانم اما يك دقيق...
نویسنده :
الى
0:03